- 16 آبان 1398
- کد خبر 3899
- پرینت
- کپی لینک کوتاه
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی فردونیوز؛متن کامل سخنرانی حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی در عصرروزپنجشنبه 16 آبان ماه 1398 و درجمع اساتید وطلاب مرکز تخصصی تربیت محق و مذاهب اسلامی مشهد مقدس به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه العزیز اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ
آغاز امامت حضرت ولی الله الاعظم حضرت حجت صاحب العصر و الزمان (عج) را تبریک عرض میکنم و امیدوارم که همه بشریت، همه مسلمین و خصوصاً شیعیان و بالاخص حوزههای علمیه از برکات وجودی این حجت حی خدا بیش از گذشته بهرهمند بشوند و دعاهای آن حضرت هر چه بیشتر شامل این سربازان و نوکران خودشان وحوزههای علمیه بشود و ان شاء الله توفیقات زیادی برای همه ما مقدر بشود.
یک اشاره اجمالی به آیه شریفه 32 سوره مبارکه فاطرمی کنم که خدای تبارک وتعالی میفرماید:ثم اورثنا الکتاب، در آیه قبل فرمود والذی اوحینا الیک من الکتاب هو الحق مصدقاً لما بین یدیه مسئله وحی کتاب را به خود پیامبر (ص) در آیه قبل مطرح فرموده، اما در آیه بعد مسئله وراثت این کتاب را مطرح فرموده یعنی ما در قرآن کریم یک نزول کتاب داریم که همان تعبیر به وحی میشود و یک وراثت کتاب داریم، این البته در مورد قرآن فقط نیست، در امم گذشته هم همینطور بوده. مثلاً در سوره مبارکه مؤمن آیه 54 میفرماید وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ.
خود این آیه که خدای تبارک و تعالی با نزول قرآن مسئله تمام نشد، با مسئله وحی و اینکه این وحی به عنوان یک معجزه ختمیّه در مورد قرآن، این مسئله تمام نشد که بگوئیم در یک زمانی خدای تبارک و تعالی قرآن را نازل فرمود بر قلب مبارک پیامبر به عنوان یک معجزه، اما مسئله تمام شد. ما مسئله وراثت الکتاب را داریم، اصل این مسئله را او باید ببینیم، قرآن به خوبی دلالت دارد و این وراثت بعد از نزول قرآن تا روز قیامت هست یعنی وراثت قرآن یک امر مسلمی است یعنی این قرآن به وراثت و به ارث به همه بشریت رسیده.
نکته دوم دنباله آیه را هم باید توجه کنیم ببینیم اینست که وارثین این کتاب چه کسانی هستند؟ میفرماید الذین اصطفینا من عبادنا کسانی که از میان بندگان ما آنها را برگزیدیم، حالا بحث اینست که این الذین اصطفینا آیا خصوص ائمه معصومین علیهم السلام هستند؟ برخی از روایات هم شاید این را دلالت داشته باشد، یا همه ائمه معصومین، عالمان به دین، هر کسی که این کتاب را به وراثت اخذ کرده باشد. حالا اینجا بحث هست که آیا بین اصطفی و اختیار فرق وجود دارد؟ خیلی از لغویین میگویند فرقی وجود ندارد اصطفی همان اختیار است برخی هم میگویند اصطفی اخذ شیءٍ من بین الاشیاء منتهی آن صفوهی اشیاء را، بهترینش را.
پس خدا میفرماید ثم، بعد از نزول وحی، اورثنا الکتاب، کتاب را ما به ارث گذاشتیم، وارث چه کسانی هستند؟ الذین اصطفینا من عبادنا، عمده آن جمله بعد است که میفرماید فمنهم ظالم لنفسه این وارثین کتاب سه گروه هستند، یک گروه ظالم به نفس هستند، یک گروه مقتصدٌ و یک گروه هم سابق بالخیرات باذن الله.
حالا بنا بر اینکه این فمنهم ضمیر به همین مصطفون برگردد یعنی هر کسی که قرآن برای او به ارث رسیده مصطفون از عباد خداست که این احتمال خیلی روشن است که بگوئیم همه امّت پیامبر، همه انسانهای آخر الزمان، یعنی پیامبر آخر الزمان پیامبر آنها هستند همه اینها مصطفای از میان عباد خدا هستند، یعنی باز این یک افتخاری میشود برای همه ما و برای همه امت پیامبر، که امت پیامبر خدای تبارک و تعالی آنها را مصطفی و برای قرآن برگزیده ، که ظاهر آیه شریفه همین است این قرآن را امتهای گذشته قابلیتش را نداشتند، این کتاب با این عظمت و این جامعیت با این ابعاد گستردهای که دارد فقط امت پیامبر قابلیت حمل این کتاب و تحمل این کتاب را دارند.
بعد میفرمایند اینها سه گروه هستند؛ یک گروه ظالمٌ لنفسه، با قطع نظر از احتمالاتی که در تفاسیر داده شده آیه را میخواهیم به صورت خیلی روان به حسب ظاهرش معنا کنیم خدا میفرماید یک عدهای به خودشان ظلم کردند، یعنی این سرمایه بسیار عظیمی که ما در اختیار آنها قرار دادیم را توجه نکردند، باید به این قرآن عمل میکردند که نکردند، اینها به خودشان ظلم کردند. و منهم مقتصد یک گروهی راه میانه را پیش گرفتند یک مقداری به قرآن عمل کردند ، اما یک گروه و منهم سابق بالخیرات باذن الله، گروه سوم تا توانستند به قرآن عمل کردند اینها به اذن خدا از بقیه بشریت سبقت گرفتند ، بعد میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر ؛ خدای تبارک و تعالی میفرماید اولاً فضل من شامل عده خاصی میشود، شامل همه نمیشود. بعد اینجا تعبیر میکند این فضل فضل کبیر است یعنی کسانی که به این قرآن عمل میکنند وجود خودشان را وجود قرآنی میکنند، برای مقابله با افکار باطل قرآن را در هر زمانی برای آن زمان استفاده میکنند ، در هر زمانی نحلهها، فرقهها، مذاهب، افکار باطل، وقتی خلق میشود این از قدرت هنرنمایی قرآن است که این کتاب کتابی است که در هر زمانی هر فکر باطلی مطرح بشود این قرآن میتواند با آن مقابله کند. حالا اینکه در بعضی از روایات یجری مجری الشمس و القمر درباره قرآن دارد ، یک بیانش همین است.
یک بیانش این است که در هر زمانی هر مشکلی فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ، وقتی فتنهها به سراغ انسان میآید، انسان به سراغ قرآن برود ببیند قرآن درباره او چه میگوید؟شاید هفت هشت احتمال درباره این سه گروه مفسرین دادهاند که من فعلاً کاری به آنها ندارم ولی معنای ظاهری آیه همین است که عرض کردم. البته فرد اعلای سابق بالخیرات ائمه معصومین علیهم السلام هستند، اما این احتمال وجود دارد که عالمان دین باید سابق بالخیرات باشند. اینها هم باید قرآن را نصب العین خودشان قرار بدهند.
آن کسی که به قرآن توجه نمیکند ظالم لنفسه است، مثل کسی است که ارثی به او میرسد و این ارث را در یک جایی دربستهای بگذارد و از او ذرهای استفاده نکند ظالمٌ لنفسه میشود ، خدا قرآن را برای امت پیامبر به عنوان ارث قرار داده«اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» روی این احتمال همه امت پیامبر هستند، این یک وجهی برای شرافت امت پیامبر نسبت به امتهای گذشته است. برخی از آیات هم این را تأیید میکند، حالا در بعضی از روایات الذین اصطفینا من عبادنا را خصوص ائمه معصومین یا خصوص ذریهی پیامبر اکرم قرار داده که از باب مصداق بارز آن است و الا همه امت هستند به حسب ظاهر، اما این امت پیامبر یک گروهی این ارث را کنار گذاشتند و یک گروهی هم مقتصدٌ، یک جاهایی هم که دیدند نیاز است به آن مراجعه کردند ولی ومنهم صادقٌ بالخیرات که به نظر میرسد قرآن بدون ولایت ائمه معصومین برای بشرقابل فهم وعمل نیست ولی هر چه انسان به سراغ قرآن برود، قرآن این چنین است که راهگشاست،کلید حل مشکلات را به انسان میدهد.
افکاری که در هر زمانی به وجود میآید، برای مقابله با دین یا گاهی اوقات در لباس تدین که بر خلاف دین شکل گرفته است.انسان به برکت قرآن میتواند حل کند. مثلاً یکی از ابتلاءاتی که از قدیم وجود داشته و حالا هم کم و بیش وجود دارد بعضیها میگویند برخی از عرفا تمام مقامات ائمه معصومین علیهم السلام را دارند، اگر این است پس آنها هم باید کنار قرآن ثقل دیگر بشود ، پس چرا فقط ائمه معصومین در کنار قرآن به عنوان ثقل معرفی شده، خود قرآن آیاتی دارد که در مورد ائمه معصومین علم الکتاب در نزد اینهاست، ما غیر از ائمه معصومین چه کسی را میتوانیم پیدا کنیم که علم الکتاب داشته باشد؟ این تعبیر تالی تلو معصوم تعبیر غیر دقیق و غی صحیحی است، معصوم تالی تلو ندار ، وارثان حقیقی این کتاب ائمه معصومین علیهم السلام هستند، هزاران فقیه، فیلسوف و عارف را کنار هم بگذارند نمیتوانند ادعا کنند که علم عشری از این کتاب نزد آنهاست! حتی اگر خیلی بخواهیم دقیق مطرح کنیم هیچ کسی نمیتواند باطن یک آیهای را دستیابی پیدا کند مگر از راه ائمه معصومین علیهم السلام، هر آیهای باطنی و آن باطن بواطنی دارد و تنها گروهی که علم به باطن قرآن دارند ائمه معصومین هستند، در طول تاریخ کدام فقیهی ادعا میکند که من علم به باطن قرآن پیدا کردم؟ اصلاً امکان ندارد.
ما قرآن را معیار قرار بدهیم مرز میان معصومین و غیر معصوم برای ما به طور روشن شناخته میشود، نگوئیم اینها هم کنار ائمه معصومین! بزرگان ما خودشان این را تصریح فرمودند این مطلبی نیست که مطلب تازهای باشد که من عرض کنم ولی مشکل اینجاست که گاهی ممکن است یک طلبهای را یا یک شخصی را با تعابیر خیلی جذاب بگویند تو هم میتوانی به مقام ائمه معصومین برسی، تو هم میتوانی همان مقامات را داشته باشی، آنها چشم برزخی داشتند تو هم میتوانی داشته باشی، آنها طی الارض داشتند تو هم میتوانی داشته باشی، اینها را برخی از مرتاضین هم میتوانند پیدا کنند ولی این علم الکتاب با کدام ریاضت و سیر و سلوک میتواند به آن برسد، ظاهر این قرآن را با ریاضت آدم میتواند حفظ شود مثل کربلایی کاظم، خدای تبارک و تعالی ما علم الکتاب فقط و فقط به ائمه معصومین عنایت فرموده.
ما به برکت قرآن میتوانیم مرز میان ائمه معصومین و غیر اینها را در همه ابعاد جدا کنیم، فقه میخواهیم سراغ اینها برویم نه سراغ ابو حنیفهها و سراغ احمد بن حنبلها، ما این را به صراحت میگوئیم. فقه فقط در میان اهلبیت علیهم السلام است اینها فقه را بلد بودند، آن صحیحه ابی ولاد را در کتاب مکاسب ملاحظه فرمودید، فقه را فقط اینها بلد هستند و باید سراغ اینها برویم، اخلاق را فقط سراغ اینها برویم، عرفان را آن مقدارش که قابل قبول است آن است که اینها به ما یاد بدهند و الا عرفانی که بشر بخواهد درست کند اگر معلمش امیرالمؤمنین باشد ما قبول میکنیم ولی غیر از او را نمیپذیریم، اینها از این آیه شریفه و منهم سابقٌ بالخیرت باذن الله ذلک هو الفضل الکبیر، این فضل بزرگ این است، من از این آیه استفاده میکنم بر اینکه این راهی که من و شما در آن قرار گرفتیم برای این است که جزء سابقٌ بالخیرات بشویم، از مقتصد عبور کنیم و مخصوصاً این مجموعه مبارکی که در مشهد مقدس تأسیس شدرا از عنایات امام هشتم علیه السلام میدانم که بسیار مجموعه مبارک، منظم، مفید، با برنامههای بسیار خوب و آینده امیدوار کننده ان شاء الله.
بر حسب آنچه که در خود روایات هم آمده یا اگر هم نبود یک امر روشنی بود که حقایق و علم به این حقایق در نزد ائمه است، یعنی در همین علوم الهی داریم، شما راجع به معرفت خدا و صفات خدا، شناخت خدا، هیچ راهی بهتر از آنچه قرآن و اهلبیت بیان کرده نداری، شبههها را غربیها زیاد مطرح کردند و اینها را من نفی نمیکنم، نمیگویم اینها را نبینید، اتفاقاً آن شبههها در این مجموعهها باید مطرح بشود، جواب اصلیاش کجاست؟ در آیات و رویات بگردیم و جواب اصلی را پیدا کنیم. نمیشود یک شبههای در زمان ما موجود باشد و بگوئیم اصلاً نه قرآن، نه روایات، هیچی بر آن نداریم. حتی ممکن است یک وقت اینطور بگوئیم که در مسائل مربوط به عمل در فقه، یک منطقة الفراقی داشته باشیم.
یا منطقة الفراقی که مرحوم آقای صدر میگویند یا یک چیزی و موضوعی است که اصلاً دلیلی بر آن نداریم و باید با قواعد اصولی درست کنیم، ولی در مسائل اعتقادی اینطور نیست. در مسائل اعتقادی این قرآن عزیز و روایات، ائمه ما، همّشان بر این بوده که از نظر اعتقادی هیچ نقطه ابهامی نباشد، منتهی باید برویم در آیات قور کنیم و از خود این آیات و همچنین روایات اعتقادی که خیلی زیاد هم داریم، متأسفانه روی اینها کار اعتقادی نشده. واقعاً باید در یک مجموعهای این روایات اعتقادی کار اجتهادی بشود، یعنی ما قواعد اعتقادی را از این روایات درآوریم همان طوری که قواعد فقه را از برخی روایات درآوردیم، قواعد اعتقادی را درآوریم. بعد میتوانیم بسیاری از این شبهات روز را جواب بدهیم.
علی ای حال معتقدم که باید آخرین مطالبی که غربیها، کفار، مشرکین، هر مذهبی، مطرح کرده باید به آن آگاه باشیم و لذا فلسفه تشکیل این مراکز هم همین است. اما فکر نکنیم که جواب اصلیاش در فلسفه فلان فیلسوف داده شده یا در کتاب عرفان فلان عارف داده شده، نه! جواب اصلیاش در قرن و روایات است، انی تارک فیکم الثقلین مجرد این نبوده که حالا بدانید یک ارثی از خودم برایتان به جا گذاشتم، این تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی معنایش همین است یعنی هر چه شما نیاز داشته باشید اینجاست، جای دیگر نیست. این گروههایی که آمدند در مقابل اهلبیت دکان درست کردند برای این بود که قول پیامبر را زمین بزنند، پیامبر (ص) فرمود انی تارک فیکم الثقلین، هر جا ثقلین باشد اعتبار هست و اگر نباشد اعتبار نیست.
اگر شما میخواهید متخصص نسبت به مذاهب اسلامی بشوید، هر چه در قرآن قور کنید در آن راه موفقتر خواهید بود، یعنی گاهی اوقات یک آیه کلید برای برخورد و جواب از صد فرقه است اما باید با قرآن انس داشته باشیم، برویم سراغ قرآن و این فتنهها و این مذاهب و این نحلههایی که هر روز جدیدتر میشود، اینها را از قرآن و از کلام خدای تبارک و تعالی بتوانیم بهره بگیریم و پاسخ بدهیم، من از همه مسئولین این مجموعه ، از اساتید بسیار خوبی که اینجا از مشهد یا قم تشریف میآورند تشکر میکنم ، از شما فضلای محترم تشکر میکنم وامیدوارم دعای خاص امام زمان (عج) و عنایات امام هشتم علیه السلام بر این مجموعه هر چه بیشتر شود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ائمه علم الکتاب در اختیارشان استمتن کامل سخنرانی حضرت آیت الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی درشب جمعه در جمع اساتید وطلاب سطوح عالی و خارج مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام مشهد مقدس ـ 16 / 8 /98
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا
آغاز امامت حضرت حجت (عج) را خدمت شما فضلا و اساتید بزرگوار این مجموعه تبریک عرض میکنم و امیدوارم که عنایات این حجت حیّ خدا هر چه بیشتر شامل حال همه بشریت، مسلمین، شیعیان و بالخصوص ما بشود ان شاء الله.
در این آیه شریفه مسئله اخلاص در عمل مطرح است،از اموری است که خیلی ما به آن نیاز داریم و باید توجه داشته باشیم ولی مع الاسف غالباً در اکثر اعمالمان از آن غافلیم. خدای تبارک و تعالی میفرماید من کان یرجوا لقاء ربه، اولاً هر انسانی لقاء رب دارد، أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ، این یرجوا لقاء ربه یعنی چه؟ اگر فقط مسئله اصل معاد باشد که این مربوط به همه انسانهاست لذا بعضیها تقدیر گرفتند حسن لقاء ربه، من کان یرجواحسناً لقاء، وقتی میخواهد از این دنیا برود با حسن لقاء خدا مواجه میشود، یا بعضیها ثواب لقائه، اینها تقدیراتی است که در آیه گرفتند، ولی بالأخره اینجا باید تقدیر گرفته شود، فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ ، یا بعضی تعبیر کرامت را مطرح کردند علی ای حال کسی که میخواهد خدای تبارک و تعالی برخورد خوبی با او داشته باشد فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً ، این عملش را عمل نیک قرار بدهد و عمل نیک تنها فایده ندارد! باید وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا هم باشد، یعنی از آیه استفاده میشود که ممکن است یک عمل صالح باشد ولی خالص نباشد، باید فقط خدا را در نظر بگیرد.
در شأن نزول این آِیه که در سوره مبارکه کهف است،در شأن نزولش آمده که کسی اهل نماز بود صلّا، صام، انفق، اهل صیام و انفاق بود، اهل صله رحم بود و به پیامبر عرض کرد من اینها را برای خدا انجام میدهم اما وقتی میشنوم که میگویند فلانی خیلی اهل نماز است، اهل روزه و انفاق است خوشم می آید، به طوری که من این اعمالم را زیاد میکنم. پیامبر سکوتی کردند و بعد این آیه نازل شد من کان یرجوا لقاء ربک فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک بعبادة ربه احدا، این خیلی برای ما درس است،انسان یک درسی میدهد در درس خود کرّی و فری دارد، اقوال فحول از علما را به میدان میآورد، یرد علیه اولاً، ثانیاً، ثالثاً، بعد که درس تمام میشود آدم دلش میخواهد که طلاب از او تعریف کنند که آقا شما بحث را قوی مطرح کردید، خوشمان هم میآید نمیشود بگوییم که تا حالا خوشم نیامده! معلوم میشود که اخلاص نیست و واقعاً رسیدن به این مرتبه بسیار مشکل است، اگر دنبال این نباشیم که به ما طیّب الله بگویند، میشود به این مرتبه برسیم؟!
باید یک مقداری تلاش کنیم، به اندازهای که ممکن است،بعد از همین صحبت اگر ذرهای در ذهنم باشد که شما از ما تعریف کردید یا نه؟ یک وقتی آدم دید صحبت مفید بود یا نه که امر دیگری است و خودش باید مرزبندی کند، اما اگر این چنین شد، حالا درست است در آیه میگوئیم و لا یشرک بعبادة ربه احدا ولی بالأخره از آن استفاده میشود عمل صالح آن است که خالص هم باشد، هر عملی که عنوان عمل صالح را دارد.
در یک روایتی که در تفسیر عیاشی وارد شده از زراره، از امام باقر علیه السلام، لو أن عبداً عمل عملاً یطلب به رحمة الله و الدار الآخرة، اگر کسی یک عملی انجام بدهد فقط نیّتش لطف خدا و دار آخرت هست ثم ادخل فیه رضا اهل من الناس، بعد در او رضایت یکی از مردم را داخل کند و بگوید فلانی چون دلت میخواست من این را گفتم، کان مشرکا، از همان اقسام شرک خفی است.
در یک روایتی پیامبر اکرم 6 فرمود إنّ ربکم یقول أنا خیر شریک خدای تبارک و تعالی میفرماید شریکی مثل من پیدا نمیکنید من بهترین شریک هستم فمن اشرک معی فی عمل احداً من خلقه اگر کسی در عمل خودش یکی از خلق من را داخل کند جعلت العمل کلّه له، من همه عمل را برای او قرار میدهم و لم اقبل إلا ما کان لی خالصا، اگر برای من خالصاً انجام داد من قبول میکنم یعنی اگر از صد در صد عمل یک سر سوزنی غیر خدا باشد خدا میفرماید آن 99 درصد و نیم هم که برای من قرار دادی را هم برای او قرار میدهم! این اخلاص در عمل است که باید خیلی سعی کنیم در درس و بحثمان این را ملاک قرار بدهیم و خیلی هم ریاضت و زحمت دارد که باید خدای تبارک و تعالی خودش کمک کند.
اگر اخلاص شد، بعد نورانیت در انسان به وجود میآید و نمیگذارد انسان در فتنهها، در مشکلات، در حوادث راه کج را انتخاب کند. چرا برخی از علما با اینکه مراتب علمی بالایی دارند ولی وقتی یک دوران امر بین حق و باطلی میشود یک مسئله فکری مطرح میشود نمیتوانند دقیق آن راه حق را معین کنند و تشخیص بدهند، چرا؟ برای اینکه اینها اخلاص ندارند، اگر اخلاص باشد خدا دست انسان را میگیرد در جایی که باید حق را بشناسد و تشخیص بدهد بلا فاصله او را متوجه معیارها و ملاکها میکند و نمیگذارد که راه اشتباه برود، اما اگر نه، انسان اخلاص نداشته باشد، این نورانیت در درون انسان نباشد میدانید انسان به کجا میرسد؟ به اینجا میرسد که حرفهایی میزند که ممکن است یک نسلی را، یک جمع زیادی را به انحراف بکشاند.
ما از همین قرآن استفاده میکنیم که ائمه علم الکتاب در اختیارشان است و شاید هیچ فضیلتی برای ائمه معصومین بالاتر از این نباشد، اگر عصمت هست ریشهاش به همین برمیگردد، عصمت از زیرمجموعههای عندهم علم الکتاب است، اگر شجاعت،جهاد ،مبارزه، مقاومت هست، همهآش به عندهم علم الکتاب برمیگردد،. حالا کسی که این را باور ندارد میآید علی و معاویه را در یک ردیف قرار میدهد، علی علیه السلام را با آنهایی که حق اهلبیت را غصب کردند در یک ردیف قرار میدهد ولی آن کسی که این را باور دارد چرا؟
بحث ولایت که امروز هم الحمدلله متنعم به مسئله ولایت فقیه هستیم، اگر انسان دقت کند در قرآن و در منابع و ادله، خدای تبارک و تعالی به مسلمانها میفرماید ولایت کفار و مسیحیها و یهودیها را نپذیرید و اگر بپذیرید شما هم از آنها میشوید، بعد میفرماید إِنَّما وَلِيُّكُمُ ٱللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ، ولیّ شما خداست، رسول خدا، الذین آمنوا هم که منحصر در ائمه معصومین علیهم السلام است، چرا اینها میتوانند ولایت داشته باشند برای اینکه عندهم علم الکتاب است، علم الکتاب یعنی علم به ازل تا ابد، علم الکتاب اینطور نیست که بگوئیم 100 تا قانون دارد و اینها را بلد هستند، اصلاً قرآن یعنی سفره ازل تا ابد، سفره ما ورای عالم تا این عالم، اینهاست. سفره همه انبیاء گذشته تا همه اوصیاء و خاتم الاوصیاء، اینها علم این کتاب را دارند، اینها میتوانند ولایت داشته باشند.
این بزرگواران آمدهاند ولایت را در زمان غیبت برای فقیه جامع الشرایط قرار دادند آن هم بخشی از این ولایت است، این بخش منظورم اینست که ولایت تکوینی که مختص به خودشان است، ولایت تکوینی ائمه را احدی ندارد و نمیتواند داشته باشد چون عنده علم الکتاب نیست، یک تصرف جزئی و یک کار جزئی که انجام میدهند که مرتاضهای بیتقوا و بیدین هندی هم میتوانند انجام بدهند، ولایت یعنی بتوانند هر تصرفی در تکوین انجام بدهند، این منحصر به ائمه معصومین علیهم السلام است، در ولایت تشریعیاش هم بر حسب آنچه در مقبوله عمر بن حنظله آمده میفرماید من عرف حلالنا و حرامنا و نظر فی احکامنا این ولایت را اینها دارند، فإنی قد جعلته علیکم حاکما، فقه، دین، ولایت را فقط برای فقیه جامع الشرایط قرار داده. حالا بزرگانی مثل امام رضوان الله تعالی علیه، مرحوم والد ما رضوان الله علیه، جمعی میگویند این ولایت ولایت مطلقه است در همین تشریعیات و بعضی میگویند محدود است که خود این هم طبقهبندی دارد. بعضیها ادنی مراتب را گرفتند و برخی هم اعلا مراتب را گرفتند و برخی هم حد وسطش را گرفتند.
حالا ما باشیم و قرآن و روایات، ما باشیم و این منابع، غیر از این چیز دیگری و ولایت دیگری را میتوانیم تفوه کنیم؟ این حرفی که بعضی از عرفای غیر عارف میگویند فلانی بر فلانی ولایت داشته و الآن بعد از مدتی گفته من ولایتم را از او برداشتم! تو چی داشتی که برداشتی؟ مگر میتوانی داشته باشی؟ این دور بودن از اهلبیت انسان را به اینجا میرساند، این مراتب وجود ولایت مال خدای تبارک و تعالی ورسول خداوائمه معصومین علیهم السلام است، بعد هم میآید در مرحله حوادث واقعه آنجا برای فقها ولایت قرار داده شده، یعنی بعد از اینکه اصل اولی را داریم عدم ولایت احدی بر احدی، بعد بحث اینست که چطور این حرفها را درآوردند؟ آیهای دارند که اگر یک کسی مراتب عرفانی پیدا کرد ولایت پیدا میکند و بعد این ولایت را میتواند به یک کسی بدهد و یا از کسی بگیرد، یک حرف خندهدار و مضحک!
امام میفرمود فقیه جامع الشرایط اگر شرایط داشته باشد ولایت دارد و اگر نداشته باشد،اگر سر سوزنی روی هوای نفسش عمل کند و فتوا بدهد همان آن ولایت الهی از او قطع میشود و دیگر ولایت ندارد، اما ما این چنین بیائیم دین را مطرح کنیم و بعد هم فروعات برایش درست کنیم،ممکن است در لباس خدمت به اهلبیت.گاهی اوقات انسان حرفهایی میشنود که تعجب میکند اینها کجا این حرفها را مطرح کردند؟ مگر در این حوزهها بزرگ نشدند که فلان عارف تمام مقامات ائمه معصومین را دارد، یعنی چه؟ این نشناختن اهلبیت علیهم السلام است. درجلسه ای به یک مناسبتی، گفتم اگر هزار فقیه، هزار عارف، هزار فیلسوف، همه از شیعه، هرگزنمیتوانیم بگوئیم امام معصوم علیه السلام میشود، حتی گفتم تعبیر به تالی تلو معصوم هم از غلطها و الفاظ مجازی است که ما داریم، ما تالی تلو معصوم نداریم، مثل اینکه بگوئیم تالی تلو خدا! پیامبر هم نمیتواند تالی تلو خدا باشد آن هم یک بشر مخلوق خداست منتهی اشرف مخلوقین است، ائمه ما در طول رسول خدا از حیث شرافت قرار دارند اما از این دایره که خارج بشویم این لا یقاس بنا احد به این معنا نیست که ما صد درجهایم و بقیه 90 درجه، اینکه این همه در زیارتها میگویند عارفاً بحقهم زیارت بشود عرفان و معرفت به حق اینها این است یعنی میگوئیم امام زمان تو صد هستی و ما صفر هستیم. هر چه هم داریم از شما یاد گرفتیم، اگر فقه واخلاق و اعتقادات بلدیم به برکت شماست، نسبت نسبت صفر به صد است.
ما در شروع امامت امام زمان (عج) یا مسئله ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام باید اینها را بفهمیم، اینکه پیامبر 6 در مورد امیرالمؤمنین فرمود من اگر مقامات علی را بخواهم بیشتر از این بگویم خوف این را دارم که شما او را پرستش کنید! البته یک زمانی هم یک جایی بر حسب بعضی از نقلها، برخی میگویند معتبر نیست، بعضی به این حد رسیدند که حضرت مجبور شد با آنها برخورد کرد. ما باید واقعاً این را در فقه، تمام علمای مذاهب اربعه را کنار هم بگذارند نقطهای در مقابل امام صادق نیستند، این امر روشنی است. منافات با مسئله وحدت هم ندارد آن سر جای خودش، این حقایق را ما باید هر چه بیشتر به آن توجه پیدا کنیم. اینکه میگوئیم روایت امام صادق این است، روایت امام باقر این است، بزرگان ما این همه نسبت به جمع روایات و تنظیم روایات اهتمام داشتند برای اینکه حقیقت دین این است، اینها قرآن را فهمیدند، آیات قرآن و کلماتش در مطالبشان فراوان وجود دارد.
اخلاص نه فقط مسئله اخروی است و آثار اخروی، اخلاص برای انسان نورانیتی میآورد که مرزها را با هم مخلوط نکند، هر چه در جای خودش. این قضیه که از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه معروف است ایشان مجلس روضه تشکیل میداده از اندرون به مجلس روضه میآید، پیرمرد تازه نشسته، یک کسی میگوید برای سلامتی امام زمان (عج) و آیت الله العظمی بروجردی صلوات، پیرمرد منقلب میشود و برمیخیزد، میگوید چرا اسم من را کنار اسم امام زمان قرار دادی؟ آن فقیه کم نظیر که هنوز حقّ فقاهت و مراتب علمیّتش در حوزهها واقعاً مشخص نشده.
من در یک مناسبتی ابتکاراتی که مرحوم بروجردی در اصول داشته، آن هم فقط در مباحث الفاظ اصول، در یک مقالهای نوشتم، یک چنین آدمی که خودش مبتکر است و در مسائل اصولی و فقه مبنا دارد، وقتی در منبر فقه مینشسته شاگردانش میگفتند کأنه شیخ طوسی است، کأنه علامه، کأنه محقق، این مرتبه عظمت در فقه را داشته، این حرف ایشان هم نیست، امام همین برخورد را داشتند، رهبری معظم همین نظر را دارند، مراجع همین نظر را دارند، آنهایی که خودشان به این مراحل رسیدند این مسئله برایشان از واضحات است ولی من و شما که در پیچ و خم این مسائل متحیر باقی ماندیم وقتی اخلاص نداشته باشیم مرزها را قاطی میکنیم، جابجا میکنیم.
من باید به سهم خودم از مسئولین محترمی که اینجا زحمت میکشند و این مجموعه را پررونق و پرنشاط نگه میدارند واز خود شما فضلا هم تشکر میکنم.
حوزه علمیه خراسان انشاء الله باید در آیندهی نزدیک مراجع بزرگی در آن بدرخشد، باید مجتهدان بسیار قوی کرسیهای درس خارج بسیار معظم در آن تشکیل شود، البته الآن هم بحمدالله بزرگانی در حوزه خراسان هستند که اینها در حق خودشان بسیار مرتبهی بالایی دارند و عظمت دارند که شاید از بسیاری از آقایان که در قم هستند برتر باشند ولی باید آینده حوزه خراسان در همین مسیر فقاهت، اجتهاد و معارف اهلبیت علیهم السلام آن هم بر همین موازینی که به آن اشاره کردم دنبال شود.
من امیدوارم که اصولیین خیلی قوی از دل این مجموعهها برای آینده به وجود بیاید و ما امید داریم، شما طلبهها اینطور نیست که بگوئیم یک بخشی از عمرتان اینجا باشید و بعد هر کاری خواستید بکنید و به ما ربطی ندارد، ما دنبال این هستیم که آینده علمی شما روز به روز بهتر بشود و از استوانههای حوزه علمیه خراسان و شیعه باشید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
درپایان سخنرانی درفضای آکنده از معنویت وروحانیت دو تن از طلاب مشهدی در این مراسم بدست آیت الله فاضل لنکرانی مفتخر به لباس روحانی شده اند.
پایان پیام
این مطلب بدون برچسب می باشد.