- کد خبر 11863
- پرینت
- کپی لینک کوتاه
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی فردونیوز؛متن کامل سخنرانی حجت الاسلام نور موسوی به این شرح است:
آقا امام صادق(ع) ميفرمايد، امام سجاد(ع) در طول ماه مبارك رمضان يك دفتري داشت، خطاهايي را كه كنيزان و غلامان و كارگرهايشان انجام میدادند را يادداشت ميكردند. آنچه كه امام سجاد(ع)، امام حسين(ع) و اهل بيتشان را نگه داشته مقام امامتشان نبوده است، آنچه كه تا به اين امروز آنها را نگه داشته شخصيت معنويشان بوده است.
هر انسان دو تا شخصيت دارد شخصيت حقيقي و شخصيت حقوقي دارد. آنچه كه مهم است شخصيت حقيقي افراد است، عرض میکنم فرماندار مهم نيست، استاندار مهم نيست، رئيس جمهور مهم نيست، شخصيت حقيقيشان مهم است نه شخصيت حقوقي.
هرگاه در جامعهاي شخصيت حقوقي حاكم بشود آن جامعه استبداد است، آن جامعه به فنا ميرود، شخصيت امام حسين شخصيت حقيقي است، شخصيت حقيقي شخصيت الهي است، سيد القوم خادمهم، شخصيت حقوقي شخصيت ديكتاتوري است، خطا در آن زياد است، كبر و غرور در شخصيت حقيقي نيست بلكه در شخصيت حقوقي است، ثروت دارد به خاطر ثروتش غرور ميگيرد، مال و منال دارد و به خاطر آن تكبر ميكند نه به خاطر كربلايي حسن بودنش يا حسين آقا بودنش.
شخصيت حقيقي افراد آنها را زنده نگه ميدارد، «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله اموات بل أحياء عند ربهم يرزقون»، اگر شهدا زنده هستند به خاطر اين است كه شخصيت حقيقي داشتند. انسانهايي كه شخصيت حقيقي دارند خودشان را فداي جامعه ميكنند كه جامعه زنده باشد. شخصيتهاي حقوقي ديگران را فدای آرزوهای خود ميكنند، اين تفاوت شخصيت حقيقي و حقوقي است.
امام صادق(ع) ميفرمايد پدرم خطاهاي اينها را مينوشت، وقتي خطا ميكردند آنها را تنبيه نميكرد بلكه تربيت ميكرد. ما ياد گرفتيم اگر كسي كوچكترين خطايي كرد بلافاصله برخورد ميكنيم. و به او مجال نداديم، شايد اگر مجال ميداديم خودش را درست و اصلاح ميكرد. زماني براي تربيت شخص، چه فرزندم باشد چه همسرم باشد و چه ديگراني كه در جامعه با من زندگي ميكنند فرصت را به آنها بدهيم.
ذات اقدس الهي در هفت جاي قرآن ميفرمايد « قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ » من به شما مهلت دادم وقتي خطا كرديد تا درستش كنيد. آقا امام سجاد(ع) مهلت ميدادند تا خودشان را اصلاح كنند، خطاها و اشتباهاتشان را مينوشتند و در دفتري ثبت ميكردند، مال هر كس را با موضوع عملش مينوشتند، آخر ماه رمضان وقتي كه عيد ميشد همه آنها را جمع ميكرد.
يك درس ديگري هم ميدهد و آن اين است چقدر من و شما ماهي يك بار توانستيم خانواده خودمان را جمع كنيم، بنشينيم و بگوييم عزيزان من، دختر من، پسر من، تو چنين خطايي كردي و من هم ناديده گرفتم و من هم كه باباي شما هستم خطا كردم، من شما را ميبخشم شما از خدا بخواهيد كه من را ببخشد. اين شيوه چقدر خوب است.
روز عيد فطر همه را جمع ميكرد، ميگفت فلاني تو فلان خطا را كردي من ديدم و تنبيهت نكردم، درست است؟ همه ميگفتند بله، همه اعتراف كردند. اما امام آمد يك چيزي به آنها ياد داد. فرمود با صداي بلند آنچه را كه ميگويم شما تكرار كنيد. غلامان و كنيزان نشستهاند. بگوييد اي علي ابن الحسين،
وجود نازنين و مبارك امام اين نبود كه غلام در كنارش زندگي بكند و فقط كارهايش را انجام بدهد، به همه كارگزاران نظام اسلامي يك درس بزرگي ياد ميدهد، آن كسي كه زير دست تو است از شخصيت حقوقي خودتان بر عليه آنها استفاده نكنيد بلکه آنها را تربيت كنيد تا براي جامعه انسانهاي سالمي و خادم باشند، به آنها آموزش بدهيد، به آنها چگونه زيستن را ياد بدهيد.
امام دارند ميخوانند و بقيه هم دارند تكرار ميكنند: اي علي ابن الحسين پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است همانطور كه تو اعمال ما را نوشتي. افتخار ندارد كه انسان چنين امامي داشته باشد؟ اين براي ما فخرفروشي نيست؟ كاري به امامتش ندارم به شخصيتش كار دارم.
اي علي ابن الحسين نزد خدا نامه اعمال تو است همانطوري كه نزد تو نامه اعمال ما است، هر چه انجام دادهاي همچنان كه ما آنها را انجام دادهايم. اين فرمايش امام سجاد است و خيلي خطبه طولاني است اما فوقالعاده است. آقا به من و شما درس ميدهد و آن اين است اي علي ابن الحسين پس ما را ببخش همانطوري كه دوست داري خدا تو را ببخشد.
اين عظمت شخصيت يك انسان است که با كنيز و غلامش اینگونه همزیستی دارد. يك نكته ديگر به ما ياد ميدهد، شما به انسانها با ديد يك انسان نگاه كنيد نه با ديد يك شخصيت حقوقي كه من ارباب هستم او غلام من است. ذات اقدس الهي به همه انسانها با ديد انسان نگاه ميكند و نميگويد تو وزير هستي يا تو غلام هستي. امام سجاد اين را دارد ياد ميدهد. در برابر غلامان خودش تواضع ميكند تا غلامان درس تواضع و فروتني ياد بگيرند.
از يك طرف اين درس را ميدهد كه اي انسان معلم باش و تعليم بده، پدر هستي به بچهات ياد بده، رئيس اداره هستي به كاركنانت ياد بده، بگذار از تو درس تواضع را ياد بگيرند نه درس غرور و تكبر . اي علي ابن الحسين به ياد بياور آن حقارت و ذلَتي را كه فرداي قيامت در پيشگاه خداي عادل خواهي داشت. يك امام پاك و معصوم، به در گفتن و ديوار شنيدن است، دارد به اينها ميگويد درست است من گناهان شما را بخشيدم اما فرداي قيامت پيش ذات اقدس الهي حاضر ميشويد و نامه اعمال من و شما بررسي ميشود.
چرا باران رحمت الهي نيست؟ چرا خير و بركت از جامعه ميرود؟ چون شايسته نعمتهاي الهي نيستيم.
امام سجاد آيه ۲۲ سوره نور را براي آنها ميخواند: « وَلْیَعْفُواْ وَلْیَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »، اين كلمات را آقا براي خويش و براي غلامان خويش تلقين ميكند و آنها تكرار ميكنند، اين يك برنامه آموزشي است، بعد خطاب ميكند من همه شما را بخشيدهام و عفو كردهام. شما هم نزد خدا گواهي بدهيد كه من با شما مدارا كردم و بد رفتار نكردم.
چقدر خوب است كه ماهي يك بار بنشينيم در اداره با كارمندهاي خودمان، با بچههاي خودمان همين كار را داشته باشيم، حس نكنند كه من حاكم هستم، اين شخصيت معنوي امام سجاد(ع) است كه بر قلبها حكومت ميكند. بعد از آن كه اينطور فرمود همه ميگفتند ما از تو جز خوبي چيزي نديديم، تو را بخشيديم، اينها گفتند خدايا علي ابن الحسين از ما گذشت تو از او بگذر، و آقا فرمود آمين يا رب العالمين.
امام(ع) خيلي از غلامان و كنيزها و بردهها را ميخريد، مدتي به اينها آموزش ميداد و تربيت ميكرد، خداپرست ميكرد، متواضع و فروتن بار می آورد ، آدم صاف و صادق و سالم تربيت ميكرد، بعد ميگفت من شما را آزاد كردم.
رسول خدا در مقام و منزلت آقا امام سجاد(ع) چنين فرمود: «إن الله في عباده خيرتين فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس».
معصوم ششم آقا علي ابن الحسين ملقب به سجاد است. سال سي و هشتم هجري، پنجم شعبان و روز پنجشنبه به دنيا آمدند، دو سال بعدش آقا اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند. چون بين عرب و عجم بود و مادرش فارس بود به ابن الخيرتين معروف شد.
انتشار اولاد پيغمبر هم از آقا امام سجاد(ع) است، آقا را آدم بن الحسين هم ميشناسند.نبي مكرم اسلام ميفرمايد فرداي قيامت كه ميشود منادي ندا ميدهد علي ابن الحسين ابن علي ابن ابي طالب كجاست؟ زين العابدين كجاست؟ يك وقت ميبينند كه در آن هنگام امام سجاد با وقار و آرامش وارد ميشود. اين شخصيت امام است.
شخصي به نام عسگر غلام آقا امام جواد الائمه(ع) از پدرش نقل ميكند ميگويد محضر مقدس آقا امام رضا(ع) با عدهاي مشرف شديم، عرض كردم يابن رسول الله چطور در ميان اهل بيت امام چهارم معروف به سيد الساجدين است؟ مگر بقيه سجده نميكردند؟ چرا ايشان معروف به زين العابدين است؟
ميگويد اين را از آقا سؤال كردند و آقا فرمودند: پدرم از پدر بزرگوارشان نقل ميكند كه امام علي ابن الحسين(ع) مشغول نماز بودند، شيطان مثل مار افعي از زمين بيرون ميآيد و در مقابل آقا سر بيرون ميآورد، آقا نمازش را ادامه ميدهد، جلوي سجاده آقا ميآيد، آقا اعتنا نميكند، از دهانش آتش بيرون ميآيد، آقا مشغول نماز است باز امام توجهي به او نكرد.
من و شما چطور نماز ميخوانيم؟ بعضيها نمازشان طوري است كه انگار با دنده چهار و سرعت دويست دارند ماشين ميرانند، بعضيها چنان باعجله سجده ميروند كه هم پيشانيشان درد ميگيرد و هم مهر ميشكند، گاهي وقتها بعضي افراد را در مغازهها يا سر چهارراهها ميبينيم دو سه ساعت با هم ميايستند اما موقع نماز كه ميشوند اعتنا نمیکنند، اگر هم لاشد ساعت يازده شب نماز بخوانند طوری هم سجده می روند انگار مرغ دارد دانه جمع ميكند.
شخصيت امام سجاد(ع) تواضع را از نماز ياد گرفته است، وقتي ركوع ميرود يعني متواضع و فروتن هستم، مغرور و متكبر نيستم، بيش از صد درس در همين نماز خواندن برای من و شما است.
مار ديد كه آقا اعتنا نميكند وارد سجاده ايشان شد، انگشت شصت پاي آقا را به دندان گرفت، تيري از آسمان آمد به مار افعي خورد، شيطان به شكل اصلي خودش درآمد، امام وقتي داشت نماز ميخواند اعتنايي به او نكرد، منادي ندا داد «أنت زين العابدين؛ تو زينت عبادتكنندگاني».
نماز امام تمام شد و شيطان آمد من از آدم تا به امروز سراغ عبادتكنندگان ميروم و ميخواهم اينها را از عبادت بيرون بياورم، تو ديگر چه كسي هستي كه روي من را كم كردي كه خدا ندا بدهد «أنت زين العابدين». اين شخصيت امام است.
آدمي كه شخصيت حقوقي دارد یا ثروتمند است اما اين ثروت باعث تكبر و مغرورش نشود، مردم بخاطر شخصيت خودش به او احترام ميگذارند، رفتگر محله و خادم مسجد باشد چون شخصيت حقيقي دارد مردم به او احترام ميگذارند، او را تحويل ميگيرند و دوستش دارند.
عبدالملك مروان پسري به نام حشام دارد، در زمان خلافتش به زيارت خانه خدا ميرود. جمعيت انقدر زياد است كه نميتواند جلو برود و حجر الاسود را بوس كند. دستور ميدهد يك تختي درست كنند و از آن بالا هم خانه خدا را تماشا ميكند و هم حجاجي كه طواف ميكنند. يك وقت ديدند يك راهي باز شد يك آقاي نوراني، عدهاي هم همراه او به سمت خانه خدا ميروند، مردم با عشق و علاقه راه را بر او باز كردند، اين اهل مدينه است اهل مكه نيست.
وجود نازنين امام مثل خورشيد در عالم ميدرخشد، حيات و مماتش هيچ فرقي نميكند، او هميشه زنده است تا بشريت زنده است. چرا؟ چون اعمال و رفتارش او را زنده نگه داشته است. يكي از شاميها كنار حشام بود گفت اين چه كسي است كه دارد ميرود؟ او را ميشناسد و ميداند كيست ولي گفت نميشناسم.
فرزدق شاعر آنجا بود، خيلي زيبا گفت من او را ميشناسم، چهل بيت شعر خواند و من سه بيت آن را ميخوانم: «هذا الذي تعرف البطحاء وطأته، و البيت يعرفه و الحلَ و الحرام»، اين كسي است كه سرزمين پاك مكه او را ميشناسد، اين كسي است كه خدا او را ميشناسد، اين كسي است كه خانه خدا او را ميشناسد.
«هذا ابن خير عباد الله كلهم، هذا التقي النقي الطاهر العلم»، اين فرزند بهترين بندگان خدا است، اين جوان پاك و پاكيزه و پيراسته و آراسته به اخلاق انساني است، «هذا ابن فاطمة إن كنت جاهله بجدَه أنبياء الله قد ختموا»، اين فرزند فاطمه است، اين فرزند آخرين پيغمبر است، اين علي ابن الحسين است.
چهل بيت در قصيده آقا امام سجاد(ع) خواندند، حشام خشمگين شد، اين قضيه گذشت، دستور داد فرزدق را بازداشت كنند، او را به عسفان بردند و بين مكه و مدينه زنداني كردند، به شهر هم نزديك نباشد. آقا امام سجاد(ع) شنيد، دوازده هزار درهم براي فرزدق شاعر فرستاد، فرزدق نپذيرفت، سلام ما را به مولا و آقايم برسان بگوييد كه من اين را براي رضاي خدا گفتم.
قبل از آن كه او را ببرند حشام به او گفت چرا اين شعر را درباره ما نميگويي، گفت اگر پدر تو پدر او باشد، مادر تو مثل مادر او باشد، جدَ تو اگر مثل جد او باشد وتو هم مثل او باشید اين شعر را براي تو ميگويم، تو از زمين تا آسمان با امام زين العابدين و سيد الساجدين فرق ميكني. چقدر شجاع بود. اينها دست پرورده آقا امام سجاد(ع) است.
انقدر شخصيت آقا بر انس و جن نفوذ دارد كه حد و حساب ندارد، معنويت امام بر قلب و جن و انس و فرشته هيچ، بر حيوانات هم نفوذ كرده است. آدم بايد اينگونه باشد. شخصيت حقيقي امام است نه شخصيت حقوقي او، نه منصبش، نه مقامش، خود خودش است.
آقا در بستر مرگ افتاده است، آقا امام باقر(ع) را خواستند، پسرم من اين شتري كه دارم را به تو ميسپارم، بيست بار هم با آن مكه رفتم، تا حالا نشده يك تازيانه به او بزنم، چرا پدر؟ فرمود قصاص در قيامت به قدري دامنگير انسان ميشود كه حدَ و حساب ندارد، من از قصاص قيامت ميترسم به همين خاطر تا به حال نشده كه يك تازيانه به او بزنم.
با زن و بچههايمان چطور هستيم؟ با مردم چطور هستيم؟ با رفيق چطور هستيم؟ با هر چيزي عصبي و ناراحت ميشويم و يقه هم را ميگيريم. وقتي آقا از دنيا رفتند ميگويند اين شتر مدام سر قبر آقا ميرفت، گردنش را روي قبر ميگذاشت و گريه ميكرد. به آقا امام باقر خبر دادند كه قضيه اينطور است. آقا كنار شتر آمد و در گوش او زمزمه كرد تو آزاد هستي، مبارك است، وجودت مبارك است، پدرم از تو راضي است برو، گريه نكن، شتر رفت و دوباره برگشت.
به آقا خبر دادند كه شتر دوباره آمده و آنجا گريه ميكند، مردم ميگفتند اين چه آقايي است كه علاوه بر اينكه قلب انسانها را تسخير كرده حيوانات هم اينگونه هستند. هر كاري كرد ديد نميرود آقا فرمودند كاري به او نداشته باشيد، سه روز آنجا كنار قبر آقا ميماند، گريه ميكند و ميميرد.
پایان پیام
این مطلب بدون برچسب می باشد.